ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 23 ساله )

ممنونم ک به سوالام پاسخ میدید.. خیلی بمن کمک میکنید..من الان شش ماهه عقدم و یک سال نامزد..طبقه بالایی ک حرفشو زدم اصلا ساخته نشده..و این مدت هیچ کاری نکردن.. همسر من انتظار داره من تا اخر عمر پیش خانوادش زندگی کنم..مشکل من طبقه بالا نیست..مشکلم اینه ک خانواده ایشون مخصوصا خواهرای مجردش خیلی برا منو زندگیم نظر میدن..خانواده ایشون با من قطع رابطه کردن..من چند بار رفتم و ازشون بی محلی دیدم..هرچقد هم سعی کردم مشکلشونو بفهمم با من حرف منطقی نمیزنن..همسرمم با من خیلی سرد شده..بمن خیلی سر نمیزنه زنگ نمیزنه.. خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم..اما هربار ک خواستم برم بیرون یا ببینمش خانواده و مهمانو کارو بهانه میکنه.. حس میکنم بخاطر خانوادشه ک بمن نزدیک نمیشه..ما قبل از این بحثا رابطه خیلی خوبی داشتیم..پدر مادر ایشون حتی یک بار نیومدن بیان مشکل منو حل کنن. فقط قهر کردن.. پدرم باهاشون تماس گرفت ک بیان اما نیومدن.. اصلا نمیدونم چه گناهی کردم ک خودم نمیدونم. از طرفی خانوادم خیلی نگرانم هستن. با شوهر منم حرف زدن اما ایشون هیچ تلاشی نمیکنه. متاسفانه پدر مادرشون سکوت میکنن و خواهرای مجرد فقط دارن تصمیم میگیرن و دخالت میکنن. .درصورتی ک خودشونو وابسته به شوهر من میدونن چون تک پسر هست..و میگن رضا بهر قیمتی باید طبقه بالا باشه ولی اصلا شش ماهه با من حرف نمیزنن و سکوت میکنن.. من چند بار مشاور رفتم..همسرم حتی راضی نشد باهام بیاد. خودشو عقب میکشه و سکوت میکنه..و بمن میگه بم امید بده و خیلی افسردم...اینقد خسته و کلافه شدم ک تصمیم گرفتم جدا بشم ازش.. این بلاتکلیفی این قهر کردن و بی منطقی خیلی داره اذیتم میکنه.


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام، و آرزوی سالی توأم با موفقیت برای شما.
حق با شماست، واقعا سخته که آدم حتی ندونه بابت چه گناهی داره محکوم میشه و حساب پس میده.
در هر حال اگر من درست متوجه شده باشم شما این جمله  «بمن میگه بم امید بده و خیلی افسردم» را از قول شوهرتون بیان کردید، لذا من احساس میکنم شوهر شما دچار یک تعارض شده که نمیتونه خودش رو از این تعارض خلاص کنه و راه حل مناسبی پیدا کنه، چون یک طرف شما هستید که بهتون علاقه داشته و دارد و به بیان خودتون «ما قبل از این بحثا رابطه خیلی خوبی داشتیم» و نمیتونه براحتی از شما عبور کنه، و از طرف دیگه خانواده و خواهرانش هستند که ممکنه بدلیلی چون اونها از شما ناراحت شدند، برادرشون رو تحریک کردند که نسبت به رفتارش با شما تجدید نظر کنه و توجه کمتری به شما بکنه و احتمالا بقول معروف درِ گوش همسرتون، از شما بدگویی کرده باشند، و آنها نزدیک شدن برادرشون به شما رو، بمعنای دوری اون از خودشون تفسیر میکنن و دچار حسادت شدن که اونو از دست بدهند.
اگر این احتمال درست باشه و همسرتون بخاطر اتفاقات پیش اومده دچار تعارض و نوعی تردید شده باشه، شما باید به همسرتون کمک کنید تا از این تعارض خلاص بشه و بهترین تصمیم که به نفع هر دوی شما باشه بگیره، به همسرتون خاطر نشان کنید که معنای ازدواج یک مرد یا زن این معنا نیست که با ازدواج اونها، از خانوادش فاصله میگیره، بلکه بعد از ازدواج هر کس نفش و جایگاه خودش رو داره و نفش و جایگاه کسی با شخص دیگه تداخلی نخواهد داشت.
نکته دیگه اینکه، شما بهتره به همسرتون متذکر بشید که «گاهی وقتها تو زندگی، ما دچار مسائلی میشیم که خودمون به تنهایی شاید نتونیم تصمیم مناسبی بگیریم، و نیاز به شخصی داریم که بی طرف باشه و قضایا رو از بیرون نگاه کنه و به ما کمک کنه، در مسائل خانواده هم، این نقش برعهده مشاور یا روانشناس خانواده است، حتی در شروع میتونی خودت بتنهایی مشاوره بری و کمک بگیری و اگر نیاز شد منم میام»، یا حتی شما میتونید بخش مشاوره سایت راسخون، قسمت خانواده اون رو، به همسرتون معرفی کنید و بگید میتونی در این سایت از طریق بخش مشاوره، بدون هزینه یا صرف زمان زیادی، و بصورت ناشناس راهنمایی بگیری، و حداقلش اینه که با نوشتن، مسائل خودت رو مطرح کردی و سبکتر میشی.
نکته بعدی که میتونید به همسرتون بیان کنید اینه که، «اگر همه چیزو درون خودت بریزی، جایی نگی و از کسی کمک نگیری، باعث میشه امیدت رو از دست بدی، افسرده و ناراحت بشی، و بعد خدای ناکرده مبتلا به بیماریهای جسمی و روحی بشی». میتونید ادامه بدید که «اگر این بلاتکلیفی ادامه پیدا کنه هر دوی ما متضرر میشیم و ممکنه به جایی برسیم که دیگه راه برگشتی نداشته باشیم، در حالی که میتونیم با کمی سعی و تلاش و کمک گرفتن از متخصصین، مسائلمون را براحتی حل کنیم».
منظور من اینه که پشت سکوت همسرتون و اون جمله «بمن میگه بم امید بده و خیلی افسردم»  که نقل کردید خیلی حرفهای نگفته وجود داره که بدلایلی شوهرتون اونها رو بیان نمیکنه، و کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که همسرتون رو تشویق کنید که خودش از افراد متخصص کمک بگیره تا بتونه مسائل رو حل کنه، حتی اگر این کمک گرفتن به تنهایی باشه و شما هم حضور نداشته باشید، مسلماً باز هم حقوق شما در نظر گرفته خواهد شد، و به شما هم، کمک خواهد شد، چون اون چیزی که در اولویت هست حفظ زندگی مشترک شماست، حالا این کمک به همسر شما از طرف هرکه باشه تفاوتی نمیکنه و باعث میشه همسرتون بتونه راحتتر از این تعارض نجات پیدا کنه.
شما میتونید این نکات یا نکات دیگه ای که مفید میدونید رو در یک نامه کاغذی بنویسید تا تاثیر بیشتری داشته باشه و برای شوهرتون پست کنید یا بنحوی بدست اون برسونید، فقط دقت کنید که به هیچ وجه بیانات شما و گفته هاتون بنحوی نباشه که به شخصیت همسرتون خدشه ای وارد بشه و احساس کنه داره مورد سرزنش یا انتقاد قرار میگیره، و الا اگه احساس کنه داره مورد سرزنش، تحقیر یا محکوم شدن قرار میگیره، تاثیری نخواهد داشت.
از طرف دیگه من شما رو درک میکنم و میفهمم که چقدر بخاطر این بلاتکلیفی و مسائل دیگه اذیت میشید اما نباید شما تسلیم بشید و حرف از جدایی بزنید، چون دوام زندگی مشترک، و رسیدن به یک زندگی سعادتمند نیازمند سخت­ کوشی و پشت سرنهادن دشواری­های پیش­روست. و این که زن و شوهر یکدیگه رو با تمام ضعف­ها و قوّت­ها بپذیرند و همدیگه را بدون ­قید و شرط، همانند خود دوست بدارند و در ناملایمت­های زندگی با تمام وجود از یکدیگه حمایت کنند.
 
موفق و محکم و سربلند باشید

بیشتر بخوانید:
اختلاف زن و شوهر بر سر خانواده شوهر